چاه مبارک روستاییست بسیار شبیه به شهر (!) که دبیرستان های دخترانه و پسرانه در آن می چرخند. بیشتر بچه های تجربی و ریاضی در آن درس خوانده اند.
یک عدد دبیرستان پسرانه و یک عدد دخترانه!
خیابان های پنچر شدن موتور بچه ها ، شیرازه گرفتن از لوازم التحریر ادریسی! سوال های در حد تیم ملی که موترم با این بنزین به مدرسه میرسد آیا؟ سه راه شلوغ ..
بوفه ی مدرسه! خیابان آسفالت نشده. روزهای بارانی گل آلود.
سرم را برگرداندم.. ناگهان صحنه ی جالبی دیدم.
از آن اول خیابان یک جمعیت چادر به سر داشتند می آمدند این ته خیابان ، که مدرسه شان باشد. نگاهی به ساعتم کردم.. امروز نه روز دانشجوست و نه دانش آموز! نه روز ملی شدن صنعت نفت ونه صنعت گاز! پس چرا این همه جمعیت آنطرف پخشند؟! کنجکاویم همینطور مثل بلوک های یک دیوار از هم بالا میرفتند. و من دنبال جواب از دیوار هر احتمالی می پریدم ، به جواب معمایم برسم!
نزدیک شدند ...
فهمیدم این ها دانش آموزانی هستند که سرویس مدرسه شان خراب شده ، چند صد متری پیاده روی کردند.. سرویس پیر سالخورده ، نای ادامه ی راه نداشته ، طاقتش بریده ، و متوقف شده .. دانش آموزان به ناچار پیاده می شوند و تا مدرسه پیاده روی می کنند.
بعدش فکر کردم نه هفته ی سلامت است و نه ورزش!
جالب بود کسی هم به فکرشان نبود ! فرداهای دیگری هم هستند این جور به سرشان بیاید. کسی خاکستری های مغزش را نجنباند بگوید این ها چه گناهی کرده اند که باید تاوان این همه ندانم کاری های بعضی مسئولین را پس بدهند!
روستای بندو آخرین روستای استان بوشهر است به سمت هرمزگان ! و یکی از روستاهای پایتخت اقتصادی و انرژی ایران اسلامی ، و شهرستان گاز خیز ! عسلویه است. در روستا کمی بیشتر از 600 نفر انسان زندگی خودشان را می کنند! این 600 و اندی نفر در 100 و اندی خانه روزگار می گذرانند !