نامه اي به نماينده ي مجلس
به نام خدا
آقاي نماينده ي مردم در مجلس
سلام.
اميدوارم حالتان خوب و خوش باشد که اين نامه ي مرا تا آخر بخوانيد.
من از خطه ي جنوب از جايي که به آن اگزوز ايران ميگويند برايتان اين مطلب را مي نويسم من از استان بوشهر و شهر هزار لوله هستم.از جنوب و جايي که شما متولد شده ايد.
از جايي که از آن به عنوان پايتخت اقتصادي ايران ياد ميشود.. من از عسلويه هستم. از بخشي که شنيده ام از مردمش خون نميگيرند چون آلوده است. ودر حيرتم چه کسي اين خون ما را آلوده کرده است.
صبح که پدرم مرا از خواب بلند کرد(میکند) تا نمازم را بخوانم چشمانم بعد از وضو سوخت (ميسوزد!)نميدانم از آبيست که ما داريم يا از قصه ي ديشب که دوستانم تعريف ميکردند! ديشب را به زور خوابيده اند انگار داشته اند خفه ميشدند کولر روشن و هواي آلوده اي که از آسمان شهر شعله ها مي آمده است. نمي دانستند که گلويشان حالا پر از فاضلاب شعله ها شده است .نميدانند که ريه هاشان براده اي از گاز سوهان شده دارد. ديشب را من خواب بوده ام و از اندوه خبر نداشته ام. خوابي آرام به دور از هياهوي بيماران آسم.
و اما ديشب خواب ديدم..... خواب ديدم شيري مرا دنبال مي کند . او ترس نداشت اما چون شير آب بود و آب نداشت من از آن ترسيده بودم .ترسيده بودم تا حد فرار اما فرار نميکردم..!
چون ياد شما افتادم .. و اين سوال که آيا روزي اين شير آب به خواب شما آمده است؟ و آيا روزي اين شير شما بي آب بوده است؟! و اگر شير آهنگ غم بي آبي مينواخت ، شما کسي را مقصر ميدانستيد؟!
باتشکر
پسری از بخش عسلویه (حوزه ی انتخابیه ی شما )
روستای بندو آخرین روستای استان بوشهر است به سمت هرمزگان ! و یکی از روستاهای پایتخت اقتصادی و انرژی ایران اسلامی ، و شهرستان گاز خیز ! عسلویه است. در روستا کمی بیشتر از 600 نفر انسان زندگی خودشان را می کنند! این 600 و اندی نفر در 100 و اندی خانه روزگار می گذرانند !